که پیاله دارد. خداوند پیاله. صاحب پیاله، که محافظت پیاله با اوست. رکابدار. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی ذیل کلمه رکابدار) ، شرابخوار. ج، پیاله داران. (از آنندراج) : میکرد گریه ساقی بر گرد لاله زاری گویا به یادش آمد دور پیاله داران. آصفی. ، نام نوعی از رستنی ها. رجوع به پیاله داران شود
که پیاله دارد. خداوند پیاله. صاحب پیاله، که محافظت پیاله با اوست. رکابدار. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی ذیل کلمه رکابدار) ، شرابخوار. ج، پیاله داران. (از آنندراج) : میکرد گریه ساقی بر گرد لاله زاری گویا به یادش آمد دور پیاله داران. آصفی. ، نام نوعی از رستنی ها. رجوع به پیاله داران شود
کسی که زیر فرمان او رساله بود، به عربی آنرا قائد گویند. (از آنندراج). سرهنگ و سردار سواران. (ناظم الاطباء). و رجوع به رساله در معنی ’فوج سواره ای از سپاه...’ شود
کسی که زیر فرمان او رساله بود، به عربی آنرا قائد گویند. (از آنندراج). سرهنگ و سردار سواران. (ناظم الاطباء). و رجوع به رساله در معنی ’فوج سواره ای از سپاه...’ شود
جمع واژۀ پیاله دار، تیره ای از دولپه ای بی گلبرک، بیشتر درختان منطقۀ معتدلۀ شمالی ازین تیره است و بیش از چهارصد جنس آن جنگلهای وسیع را تشکیل میدهند. چون میوۀآنها در پیاله ای که از بهم پیوستن برگکهای گل تشکیل یافته قرار گرفته است آنها را پیاله دار مینامند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 276)
جَمعِ واژۀ پیاله دار، تیره ای از دولپه ای بی گلبرک، بیشتر درختان منطقۀ معتدلۀ شمالی ازین تیره است و بیش از چهارصد جنس آن جنگلهای وسیع را تشکیل میدهند. چون میوۀآنها در پیاله ای که از بهم پیوستن برگکهای گل تشکیل یافته قرار گرفته است آنها را پیاله دار مینامند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 276)